کریمی مشاور بیمه کریمی مشاور بیمه .

کریمی مشاور بیمه

اشعار ناب

 

از زندگی، از این همه تکرار خسته ام

از های و هوی کوچه و بازار خسته ام

تن خسته سوی خانه دلِ خسته می کشم

وایا! از این حصار دل آزار خسته ام

دلگیر از خموشی تقویم روی میز

از دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام

از او که گفت" یار تو هستم" ولی نبود

از خود که زخم خورده ام از یار خسته ام

با خویش در سیتزم و از دوست درگریز

از حال من مپرس که بسیار خسته ام

محمدعلی بهمنی

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۳:۰۹ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

اشعار ناب

 

از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه

انی رایت دهرا من هجرک القیامه

دارم من از فراقش در دیده صد علامت

لیست دموع عینی هذا لنا العلامه

هر چند کآزمودم از وی نبود سودم

من جرب المجرب حلت به الندامه

پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا

فی بعدها عذاب فی قربها السلامه

گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم

و الله ما راینا حبا بلا ملامه

حافظ چو طالب آمد جامی به جان شیرین

حتی یذوق منه کاسا من الکرامه



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۳:۰۹ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

اشعار ناب - شمع جگر سوز

 

دیشب خبرت هست که در مجلس اصحاب

تا روز نخفتیم من و شمع جگرتاب

از دست دل سوخته و دیده خونبار

یک لحظه نبودیم جدا ز آتش و از آب

من در نظرش سوختمی ز آتش سینه

و او ساختی از بهر من سوخته جلاب

از بسکه فشاندیم در از چشم گهرریز

شد صحن گلستان صدف لؤلؤی خوشاب

در پاش فکندم سرشوریده از آنروی

کو بود که میسوخت دلش برمن از اصحاب

یاران بخور و خواب بسر برده همه شب

وان سوخته فارغ ز خور و چشم من از خواب

او خون جگر خورده و من خون‌دل ریش

او می به قدح داده و من دل به می ناب

او بر سر من اشک فشان گشته چو باران

و افتاده من دلشده از دیده بغرقاب

من باغم دل ساخته و سوخته در تب

و او از دم دود من دلسوخته در تاب

چون دید که خون دلم از دیده روان بود

میداد روان شربتم از اشک چو عناب

جز شمع جگر سوز که شد همدم خواجو

کس نیست که او را خبری باشد از این باب

 

خواجوی کرمانی



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۳:۰۹ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

غارت جان

 

***

آمد آن سنگین‌دل و صد رخنه در جان کرد و رفت

ملک جان را از سپاه غمزه ویران کرد و رفت

آن که در زلفش پریشان دل ما جمع بود

جمع ما را همچو زلف خود پریشان کرد و رفت

قالب فرسودهٔ ما خاک بودی کاشکی

بر زمین کان شهسوار شوخ جولان کرد و رفت

گر دل از دستم به غارت برد چندان باک نیست

غارت دل سهل باشد، غارت جان کرد و رفت

رفتی و دل بردی و جان من از غم سوختی

بازگرد آخر، که چندین ظلم نتوان کرد و رفت

دل به سویش رفت و در هجران مرا تنها گذاشت

کار بر من مشکل و بر خویش آسان کرد و رفت

در دم رفتن هلالی جان به دست دوست داد

نیم‌جانی داشت، آن هم صرف جانان کرد و رفت

هلالی جغتایی



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۳:۰۸ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

اشعار ناب- دیده و دل

 

صحبت دیده و دل

شکایت کرد روزی دیده با دل

که کار من شد از جور تو مشکل

ترا دادست دست شوق بر باد

مرا کندست سیل اشک، بنیاد

ترا گردید جای آتش، مرا آب

تو زآسایش بری گشتی، من از خواب

ز بس کاندیشه‌های خام کردی

مرا و خویش را بدنام کردی

از آنروزی که گردیدی تو مفتون

مرا آرامگه شد چشمهٔ خون

تو اندر کشور تن، پادشاهی

زوال دولت خود، چندخواهی

چرا باید چنین خودکام بودن

اسیر دانهٔ هر دام بودن

شدن همصحبت دیوانه‌ای چند

حقیقت جستن از افسانه‌ای چند

ز بحر عشق، موج فتنه پیداست

هر آنکودم ز جانان زد، ز جان کاست

بگفت ایدوست، تیر طعنه تا چند

من از دست تو افتادم درین بند

تو رفتی و مرا همراه بردی

به زندانخانهٔ عشقم سپردی

مرا کار تو کرد آلوده دامن

تو اول دیدی، آنگه خواستم من

بدست جور کندی پایه‌ای را

در آتش سوختی همسایه‌ای را

مرا در کودکی شوق دگر بود

خیالم زین حوادث بی خبر بود

نه میخوردم غم ننگی و نامی

نه بودم بستهٔ بندی و دامی

نه میپرسیدم از هجر و وصالی

نه آگه بودم از نقص و کمالی

ترا تا آسمان، صاحب نظر کرد

مرا مفتون و مست و بی خبر کرد

شما را قصه دیگرگون نوشتند

حساب کار ما، با خون نوشتند

ز عشق و وصل و هجر و عهد و پیوند

تو حرفی خواندی و من دفتری چند

هر آن گوهر که مژگان تو میسفت

نهان با من، هزاران قصه میگفت

مرا سرمایه بردند و ترا سود

ترا کردند خاکستر، مرا دود

بساط من سیه، شام تو دیجور

مرا نیرو تبه گشت و تو را نور

تو، وارون بخت و حال من دگرگون

ترا روزی سرشک آمد، مرا خون

تو از دیروز گوئی، من از امروز

تو استادی درین ره، من نوآموز

تو گفتی راه عشق از فتنه پاکست

چو دیدم، پرتگاهی خوفناکست

ترا کرد آرزوی وصل، خرسند

مرا هجران گسست از هم، رگ و بند

مرا شمشیر زد گیتی، ترا مشت

ترا رنجور کرد، اما مرا کشت

اگر سنگی ز کوی دلبر آمد

ترا بر پای و ما را بر سر آمد

بتی، گر تیر ز ابروی کمان زد

ترا بر جامه و ما را بجان زد

ترا یک سوز و ما را سوختنهاست

ترا یک نکته و ما را سخنهاست

تو بوسی آستین، ما آستان را

تو بینی ملک تن، ما ملک جان را

ترا فرسود گر روز سیاهی

مرا سوزاند عالم سوز آهی

پروین اعتصامی

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۳:۰۸ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

اشعار ناب- گدشتیم

 

***

نسیم آسا از این صحرا گذشتیم

سبک رفتار و بی پروا گذشتیم

چو ناف آهوان، صد پاره ی جان

بیفکندیم و از هر جا گذشتیم

غباری نیست بر دامان همت

از این صحرا بسی بالا گذشتیم

به چشم ما کنون هر زشت زیباست

چو از هر زشت و هر زیبا گذشتیم

بپای کوشش از دیروز و امروز

گذر کردیم و از فردا گذشتیم

گریزان از بر سودابه ی دهر

سیاوش وار از آذرها گذشتیم

کنون در کوی ناپیدا خرامیم

چو از این صورت پیدا گذشتیم

" رشید" از ما مجو نام و نشانی

که از سر منزل عنقا گذشتیم

رشید یاسمی

 

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۳:۰۷ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

اشعار ناب- یا حسین(ع)

 

از کعبه رو به کرببلا میکند حسین

و آنجا دوباره کعبه بنا میکند حسین

گر ساخته است خانه ای از سنگ و گل خلیل

آنجا بناز خون خدا میکند حسین

روزی که حاجیان به حرم روی مینهند

پشت از حریم کعبه چرا؟ میکند حسین

آن حج نا تمام که بر عمره شد بدل

اتمام ان بدشت بلا میکند حسین

آنجا وقوف در عرفات ار نکرده است

فریاد معرفت همه جا میکند حسین

آنجا اگر که فرصت قربانیش نبود

اینجا هر انچه هست فدا میکند حسین

آنجا که سعی بین صفا در دویدن است

اینجا به قتلگاه صفا میکند حسین

آنجا حنا حرام بود بهرا حاجیان

اینجا ز خون خویش حنا میکند حسین

وقتی به خیمه گاه رود از پی وداع

اینجا دوباره حج نساء میکند حسین

بعد از هزار سال به همراه حاجیان

هر سال رو بسوی منا میکند حسین

از چار سوی کعبه ، ز گلدسته ها هنوز

هر صبح و ظهر و شام ندا میکند حسین

بشنو دعای در عرفاتش که بنگری

با سوز دل هنوزه دعا میکند حسین

سر داده است و حکم شفاعت گرفته است

بر وعده ای که داده وفا میکند حسین

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۳:۰۷ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

اشعار ناب

چون مرا دیدی بعشقت مبتلا رفتی برو

چون بدانستی که می خواهم ترا رفتی برو

هرچه گفتم من نگوئی ترک ما گفتی برو

هر چه کردم التماس و التجا  رفتی برو

پشت پا بر عهد و پیمان زدی وز پیش ما

راست سوی خصم کج رفتار ما رفتی برو

گر بسوی مدعی رفتی چه غم یا سوی غیر

از بر ما چونکه رفتی هر کجا رفتی برو

بار دیگر سوی ما گر آمدی خوش آمدی

ور دوباره نیز رفتی خوش بجا رفتی برو

نی خداحافظ بمن گفتی و نی کردی وداع

وز برم بیگانه وار ای آشنا رفتی برو

" فرخ" خود را باین زودی چرا بردی ز یاد

ورنه خود دانی نمی گویم چرا رفتی؟ برو

سید محمود فرخ



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۳:۰۶ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

اشعار ناب- مستانه

در بزم گرفتی می و نوشیدی و رفتی

مستانه به حال همه خندیدی و رفتی

بعد از تو لبی باز نشد از پی خنده

غیر از لب آن جام که بوسیدی و رفتی

ننشستی و یاران دگر هم ننشستند

آن بزم که چیدیم تو برچیدی و رفتی

دل بود و وفا بود و صفا بود و محبت

افسوس که چشم از همه پوشیدی و رفتی

آن بزم طرب بهر وجود تو بپا بود

وین را همه گفتند و تو نشیندی و رفتی

گفتم که بتابم ز رخت پرتو مهری

با قهر تو روی از همه تابیدی و رفتی

آن بزم بچشم تو پسندیده نیفتاد؟

یا " حالت" ما را نپسندیدی و رفتی

"ابوالقاسم حالت"



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۳:۰۶ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

اشعار ناب- نجوا

نجوا

تو آن جامی که می رقصی به دست مست می خواری

من آن شمعم که می گریم سر بالین بیماری

دل من در خموشی با من امشب راز می گوید

چو مهتابی که نجوا می کند با کهنه دیواری

سرشک نیمشب آرام می بخشد بسوز دل

چو بارانی که می بارد به روی دشت تبداری

امید دل بمرد و آرزوها گوشه بگرفتند

تو گوئی لشکری پاشیده شد از مرگ سرداری

در این صحرا فغان ها کردم از گردون صید افکن

چو در هر گام دیدم قطره خونی بر سر خاری

گذرگاه محبت در طریق عمر ما "مفتون"

پل بشکسته را ماند میان راه همواری

جوانی را تبه می سازد این اندوه ناکامی

بسان باد زهرآگین که می افتد به گلزاری

مفتون  امینی         



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۳:۰۶ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)