وقتی سکوت دهکده فریاد می شودتاریخ از انحصارِ تو آزاد می شود
تاریخ یک کتاب قدیمیست که در آن
از زخم های کهنۀ من یاد می شود
از من گرفت دختر خان هر چه داشتم
تا کی به اهل دهکده بیداد می شود؟
خاتون به رودخانۀ قصرت سری بزن
موسی دل من است که نوزاد می شود
با این غزل به مُلک سلیمان رسیده ام
این مرد خسته همسفر باد می شود
ای ابروان وحشی تو لشکر مغول
پس کی دل خراب من آباد می شود؟
در تو هزار مزرعه خشخاش تازه است
آدم به چشم های تو معتاد می شود
با تشکر از هلیای عزیز برای فرستادن این غزل.
آدرس: http://baharaneman.mihanblog.com/
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۱۵ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
گر سر برود ، ز سر هوایت نرود
تأثیر طلسم چشم هایت نرود
فرشی ز دلِ شکسته انداخته ام
آهسته بیا شیشه به پایت نرود
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۱۴ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
عشقا تو در آتشی نهادی ما را
درهای بلا همه گشادی ما را
صبرا به تو در گریختم تا چه کنی
تو نیز به دست هجر دادی ما را
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۱۴ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
سرگرداننددر اندیشه های باد
برگ های زرد پاییزی.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۱۳ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
عادت کرده ایم
آنقدر که یادمان رفته است شب
مثل سیاهی موهایمان ناگهان می پرد
و یک روز آنقدر صبح می شود
که برای بیدار شدن
دیر است.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۱۳ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
امشب شب عشق است و شبی مهتابیدیوانگی و سرکشی و بی تابی
اشکی به زلال چشمه و حالی خوش
همپای ستاره های شب بی خوابی
همراه و هم آشیانه تا مقصد صبح
با یک غم سرخ ، داغ دردی آبی
فرصت چه کم است و راه دریا در پیش
باید که برید از عالم مردابی
با عشق تو تا بام فلک راهی نیست
امشب شب عشق است و شبی مهتابی
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۱۲ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
فضا در انزواست
دریا در انزواست
مرگ در انزوا
لیک اینان همه در جمع اند
در برابر آن حریم ژرف تر
آن خلوت قطبی
که روح بر خود روا داشته است
بی نهایت متناهی.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۱۲ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
باران ...
چیزی بر شیشه می نویسد
شاعر ...
چیزی بر کاغذ.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۱۱ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
پایمالم می کنی
مثل سیگارت که ...
آنچنان گرم
لبانت را بوسه می داد.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۱۱ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
نه چندان بزرگم
که کوچک بیابم خود را
نه آنقدر کوچک
که خود را بزرگ ...
گریز از میانمایگی
آرزویی بزرگ است؟
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۰۹ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)