علیرضا روشن
چراغ های پی در پی این تونل تاریک و طولانی که تمام شود
یک ماه می بینیم
که تا خانه با ما می آید.
برچسب: ،
ادامه مطلب
چراغ های پی در پی این تونل تاریک و طولانی که تمام شود
یک ماه می بینیم
که تا خانه با ما می آید.
تو خود آنی که خود می دانی و بس
برون از درک این و آنی و بس
چه گویم اینچنین یا آنچنانی
که تو ای جان به خود می مانی و بس
خدا تو را به همان صورتی که می خواهم
قلم به دست گرفت و کشید همراهم
کسی به نام من از ساعت جهان گم شد
همان دقیقه که پیدا شدی سر راهم
قبول دارم تقصیر سر به زیری توست
اگر رسید به آن سیب، دست کوتاهم
پر از ظرافت و زیبایی زنی اما
تو را به خاطر این چیزها نمی خواهم
به کاسۀ کلمات زمین نمی گنجی
برای درک تو درمانده است الفبا هم
تو دوست داری شهر مرا و عادت کرد
به کفش های تو پس کوچه های این جا هم
ما شاهد تلاشی انسان
ما صاحبان واقعه بودیم
چندی به ضجر شعله کشیدیم
وینک درون خاطره دودیم
گفتند رو به اوج روانیم
دیدیم سیر سوی هبوط است
شعر سپید نیست که خوانیش
این جعبۀ سیاه سقوط است.
کند است نبض ثانیه ها در غیاب تو
من در کجای حس توام با حساب تو؟
خورشید و ماه پشت زمین خفته اند و من
بیدار مانده ام که بیایم به خواب تو
لب های من و تو
چهار مصرع سرگردانند
که ناشکیبانه
در این عصر انجماد
خانۀ گرمشان را می جویند
چشمانت را ببند
بیا دوبیتی شویم.
تو دریا بودی و من زورقی خُرد
به هر جا خواست امواجت مرا برد
دلم پاروزن بیچاره ای بود
که در آغوش طوفانت شبی مرد