هوشنگ ابتهاج (سایه)
این لاله ها که در سرِ کویِ تو کِشته اند
از اشکِ چشم و خونِ دلِ ما سرشته اند
بنگر که سرگذشتِ شهیدانِ عشق را
بر برگِ گل به خونِ شقایق نوشته اند
برچسب: ،
ادامه مطلب
این لاله ها که در سرِ کویِ تو کِشته اند
از اشکِ چشم و خونِ دلِ ما سرشته اند
بنگر که سرگذشتِ شهیدانِ عشق را
بر برگِ گل به خونِ شقایق نوشته اند
باد بازیگوش
بادبادک را
بادبادک...
دست کودک را
هر طرف می بُرد
کودکی هایم...
با نخی نازک به دستِ باد
آویزان!
پابند کسی شدی که پابندت نیست
مرداد تنش میانِ اسفندت نیست
غمگین شده ای شبیهِ آن مادر که
سرباز ز جنگ آمده فرزندت نیست!
برای خود رویایی داشتم
که عاقبت...
هیچ تعبیری نیافت
از این روست که
حالا بی توجه
با پاهایی میخکوب بر زمین
سر جایم باقی می مانم
به آسمان می نگرم
لباس هایم را پیرامون بدنم
و سنگینی پیکرم را
به روی کفش هایم
و همچنین لبه های کلاهم را به دور سر
حس می کنم
هوا از بینی ام وارد و خارج می شود
و تصمیم می گیرم که دیگر
رویایی نپرورانم.
دریاب که از روح جدا خواهی رفت
در پردۀ اسرار فنا خواهی رفت
می نوش ندانی از کجا آمده ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
چون بلبلِ مست راه در بستان یافت
رویِ گل و جامِ باده را خندان یافت
آمد به زبان حال در گوشم گفت
دریاب که روز رفته را نتوان یافت
ریز... ریز... ریز...
چون برف،
که هرگز هیچکس ندانست
تکه های خودکشی یک ابر است
منم، چون دانه های برف که می ریزند بر زمین
کسی چه می داند؟
و کسی چه می داند؛
که من هر روز
تکه های سفید روحم را می بارم؟!
و ظلمات آسمان بی ستاره
در قلبم
بر جاست
به خودکشی روحم دست زده ام.
با تشکر از نژلا برای فرستادن این شعر.
آدرس:http://www.nezhlaoketab.blogfa.com/
من آمده ام...
تا «عین» از حروف الفبا بگریزد
به عشق تو
تا «شین» از تولد نوشتن بگریزد
به عشق تو
تا «قاف» از قوس آسمان بگریزد
به عشق تو.
با تشکر از لادن عزیز به خاطر فرستادن این شعر.
آدرس وبلاگ: http://autumnpainter.blogfa.com/