کریمی مشاور بیمه کریمی مشاور بیمه .

کریمی مشاور بیمه

اشعار ناب- نجوا

نجوا

تو آن جامی که می رقصی به دست مست می خواری

من آن شمعم که می گریم سر بالین بیماری

دل من در خموشی با من امشب راز می گوید

چو مهتابی که نجوا می کند با کهنه دیواری

سرشک نیمشب آرام می بخشد بسوز دل

چو بارانی که می بارد به روی دشت تبداری

امید دل بمرد و آرزوها گوشه بگرفتند

تو گوئی لشکری پاشیده شد از مرگ سرداری

در این صحرا فغان ها کردم از گردون صید افکن

چو در هر گام دیدم قطره خونی بر سر خاری

گذرگاه محبت در طریق عمر ما "مفتون"

پل بشکسته را ماند میان راه همواری

جوانی را تبه می سازد این اندوه ناکامی

بسان باد زهرآگین که می افتد به گلزاری

مفتون  امینی         



برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۳:۰۶ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)