قیصر امین پور
این روزها که می گذرد
شادم
زیرا
یک سطر در میان
آزادم
و می توانم
هر طور و هر کجا که دلم خواست
جولان دهم
- در بین این دو خط -
برچسب: ،
ادامه مطلب
این روزها که می گذرد
شادم
زیرا
یک سطر در میان
آزادم
و می توانم
هر طور و هر کجا که دلم خواست
جولان دهم
- در بین این دو خط -
این باد ، نفس های وجودی ازلیست
آتش ، تَفِ قصۀ سجودی ازلیست
این خاک ، نشانۀ فرودی ازلیست
باران ، همه از غمِ شهودی ازلیست
پرندگان هنگام پرواز مرز نمی شناسند
آدم ها ...
هنگام دوست داشتن
و آدم مرز را آفرید
تا تنهایی اش را کوچک کند.
اگر اسکندر
سربازانش را از تاریخ بیرون بیاورد
و خون های ریخته
به رگ های صاحبانشان برگردند
من هم دست و پای گمشده ام را پیدا می کنم
برای بغل کردنت.
دهقان شده ایم
بذرمان کینه
خدایا بارانت را قطع کن
بگذار آنچه درو می کنیم
خاک باشد.
ترجمۀ بوسه های تو
شعرهاییست که ...
دهان به دهان
نسل در نسل
در هزارۀ تاریخ می پیچد.
نشستی و از زندگی گفتی
از زندگی ...
زندگی ...
بی آنکه بدانی زندگی
دستی است که گاه گاهی
دور گردنم حلقه می کنی!
قلبم از اشتیاق سرشار است
شمع های برافروخته
و فرو ریختن شکوفه های گیلاس.
چه فرقی می کند
من عاشق تو باشم
یا تو عاشق من؟!
چه فرقی می کند
رنگین کمان ...
از کدام سمت آسمان آغاز می شود؟!
اول به وفا میِ وصالم در داد
چون مست شدم جامِ جفا را سر داد
پر آب دو دیده و پر از آتش دل
خاکِ رهِ او شدم به بادم بر داد