کریمی مشاور بیمه کریمی مشاور بیمه .

کریمی مشاور بیمه

سروده ای ناب ازفروغ فرخزاد

می‌بندم این دو چشم پر آتش را 
تا ننگرد درون دو چشمانش 
تا داغ و پر تپش نشود قلبم 
از شعله نگاه پریشانش

می‌بندم این دو چشم پر آتش را 
تا بگذرم ز وادی رسوایی
تا قلب خامشم نکشد فریاد 
رو می‌کنم به خلوت و تنهایی

ای رهروان خسته چه می‌جویید 
در این غروب سرد ز احوالش 
او شعله رمیده خورشید است 
بیهوده می‌دوید به دنبالش

او غنچه شکفته مهتابست 
باید که موج نور بیفشاند 
بر سبزه‌زار شب‌زده چشمی
کاو را بخوابگاه گنه خواند

باید که عطر بوسه خاموشش 
با ناله‌های شوق بی‌آمیزد 
در گیسوان آن زن افسونگر 
دیوانه‌وار عشق و هوس ریزد

باید شراب بوسه بیاشامد 
از ساغر لبان فریبایی 
مستانه سر گذارد و آرامد 
بر تکیه‌گاه سینه زیبایی

ای آرزوی تشنه به گرد او 
بیهوده تار عمر چه می‌بندی؟
روزی رسد که خسته و وامانده 
بر این تلاش بیهده می‌خندی

آتش زنم به خرمن امیدت 
با شعله‌های حسرت و ناکامی 
ای قلب فتنه‌جوی گنه کرده 
شاید دمی ز فتنه بیارامی

می‌بندمت به بند گران غم 
تا سوی او دگر نکنی پرواز 
ای مرغ دل که خسته و بی‌تابی
دمساز باش با غم او، دمساز

فروغ فرخ‌زاد

شعله رمیده از دفتر اسیر
______________



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۰۲ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

سروده ای ازسعیدبیابانکی


مرا ببخش اگر واژه‌های معصومم
خبررسان خبرهای ناگوار شدند

خبر درشت، خبر سنگدل، خبر این بود:
پرنده‌ها همه در آسمان غبار شدند...

سعیدبیابانکی



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۰۲ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

سروده ای ازمحمدعلی بهمنی

طوریم نیست، خرد و خمیرم
فقط همین!

کم مانده است بی تو بمیرم
فقط همین

از هرچه هست و نیست گذشتم
ولی هنوز

در مرز چشم های تو گیرم
فقط همین

با دیدنت زبان دلم بند آمده است

شاعر شدم که لال نمیرم
فقط همین!

 

محمد علی بهمنی



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۰۱ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

شعری زبیا از زنده یادنجمه زارع

هر چه این احساس را در انزوا پنهان کند

می تواند از خودش تا کی مرا پنهان کند؟

 

عشق، قابیل است؛ قابیلی که سرگردان هنوز

کشته خود را نمی داند کجا پنهان کند!


در خودش، من را فرو خورده ست، می خواهد چه قدر

ماه را بیهوده پشت ابرها پنهان کند؟!


هرچه فریاد است از چشمان او خواهم شنید!

هر چه را او سعی دارد بی صدا پنهان کند


آه! مردی که دلش از سینه اش بیرون زده ست

حرف هایش را، نگاهش را، چرا پنهان کند؟!


خسته هرگز نیستم، بگذار بعد از سال ها

باز من پیدا شوم، باز او مرا پنهان کند

#نجمه_زارع



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۰۱ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

شعری زیبا ومتفاوت ازسعیدغمخوار

خوش صورت و خوش قامت و خوش آب و هوایی

خوش خنده و با معرفتی، اهل کجایی؟

با دیدن لبخند تو هوش از سرِ من رفت

آن طرز نگاهِ تو مرا کرده هوایی

تأثیرِ نگاهِ تو و چشمانِ تو بوده

اکنون تو اگر در دلِ دیوانه ی مایی

تا دید تورا این دلِ دیوانه به ما گفت

تو نیمه ی گم گشته ی پنهانی مایی

با بودنِ روی تو چه حاجت به طبیب است

بر زخم ِ دلِ من تو خودت مثل شفایی

لبخند تو آرامش این قلب مریض است

تو جلوه‌ای از قدرت زیبای خدایی

حقّا که به افتادن ِ در دام نگاهت

چیزی نتوان گفت به جز عشق و رهایی

#سعید_غمخوار



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۰۱ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

غزلی زیبا از فاضل نظری

تمام مردم اگر چشمشان به ظاهر توست
نگاه من به دل پاک و جان طاهر توست

فقط نه من به هوای تو اشک می ریزم
که هر چه رود در این سرزمین مسافر توست

همان بس است که با سجده دانه برچیند
کسی که چشم تو را دیده است و کافر توست

به وصف هیچ کسی جز تو دم نخواهم زد
خوشا کسی که اگر شاعر است، شاعر توست

که گفته است که من شمع محفل غزلم؟!
به آب و آتش اگر می زنم به خاطر توست

#فاضل_نظری 
#گریه_های_امپراتور / #شاعر



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۰۰ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

شعری بسیار زیبا ازسعیدغمخوار

ساده می‌گویم دلم تنگ است پریشانِ تو است

ذهن و قلبم صحنه ی جولان چشمان تو است

در سرم فکر تو آنقدر رفت و آمد می‌کند

بر لبم تنها فقط ، اسمِ تو هذیان تو است

مثلِ هر شب با خیالت دل به رؤیا داده‌ام

بی تو تنها دلخوشی رؤیای پنهان تو است

درد این دوری دلم را بد به درد آورده است

قلب من خون است اگر،از درد هجران تو است

گر چه در ظاهر تو با من در کنارم نیستی

با منی هر لحظه چون این دل فقط آن تو است

راست می‌گویند که انسان با امیدش زنده است

چون که من تنها امیدم لمس ِ دستان تو است

من از این دنیا فقط تنها به یک«تو» راضی‌ام

تا قیامت قلب من همواره خواهان تو است
#سعید_غمخوار 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۰۰ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

شعری بی نظیر از سعیدغمخوار

نه دلت جای کسی ست،نه در دلی جا می‌شوی

بی‌وفایی کن بدان آخر تو تنها می‌شوی

هر چه از دستت می‌آمد بر سرم آورده ای

بر سرت می‌آورند آیینه ی ما می‌شوی

گر چه من هرگز نمی‌گویم چه ها کردی به من

یک زمان می‌دانم امّا سخت رسوا می‌شوی

آدم ِ بد عاقبت چوب خدا را می‌خورد

من نمی‌دانم چه وقتی پس تو دانا می‌شوی؟

گفته‌اند دارِ مکافات است دنیا پس بدان

می‌رسد روزی تو هم غمگین و تنها می‌شوی

آسیاب ِ هر کسی نو بت به نو بت می رسد

صبر کن روزی تو هم غم را پذیرا می‌شوی

#سعید_غمخوار



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۵۹:۵۹ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

غزل بی تو از سعیدغمخوار

روز ها می‌گذرد دردم دو چندان می‌شود

بی تو این دنیا برایم مثل زندان می‌شود

درد دارد باشی و از من نگیری یک خبر

درد من با دیدنِ تنها تو درمان می‌شود

خاطرات با تو بودن را تصّور می‌کنم

روز وشب قلب من از این غصه ویران می‌شود

هر که می‌بیند مرا داند که غمگین تو ام

آخر این غم‌ها چگونه بی تو پنهان می‌شود

خاطرت هست با چه شوقی دل به دریا می زدم؟

گر چه می‌گفتند نرو امروز توفان می‌شود

گفته بودی تا قیامت من خریدار تو ام

از چه این دوری برایت سهل و آسان می شود

در نبودت بارها من از خودم پرسیده ام

بر سرِ این دل چه می‌آید که ارزان می‌شود

#سعید_غمخوار 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۵۹:۵۹ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

شعری جدید ازفاضل نظری

ای پاسخ بی چون و چرای همه ی ما
اکنون تویی و مساله های همه ی ما

کو آن که، در این خاک سفر کرده ندارد
سخت است فراق تو برای همه ی ما

ای گریه ی شب های مناجات من از تو
لبخند تو آیین دعای همه ی ما

تنها نه من از یاد تو در سوز و گدازم
پیچیده در این کوه صدای همه ی ما

ای ابر اگر از خانه ی آن یار گذشتی
با گریه بزن بوسه به جای همه ی ما

ما مشق غم عشق تو را خوش ننوشتیم
اما تو بکش خط به خطای همه ی ما

گر یاد تو جرم است غمی نیست که عشق است
جرمی که نوشتند به پای همه ی ما

در آتش عشق تو اگر مست نسوزیم
سوزانده شدن باد سزای همه ی ما

#فاضل_نظری 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۵۹:۵۸ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)