شهلا منصورزاده
اینجا همۀ طناب ها پوسیده است
سقراط حکیم شوکران نوشیده است
هشدار نوای نی به خوابت نبرد
گرگی به دغل رَخت شبان پوشیده است!
برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
برچسب: ،
ادامه مطلب
ناظم حکمت
خیره در چشمانت که می شوم
بوی خاک آفتاب خورده به مشامم می رسد
گم می شوم در گندم زار
میان خوشه ها ...
بال به بال شراره های سبز
در بیکران ها به پرواز در می آیم
چشمان تو چون تغییر مداوم ماده
هر روز پاره ای از رازش را می نماید
اما هرگز
تن به تسلیمی تمام نمی دهد.
برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
سعدی
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
هر بیشه گمان مبر که خالیست
باشد که پلنگ خفته باشد
برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
قیصر امین پور
صبح از سفر سخت زمان می آید
زانسوی زمین و آسمان می آید
شب را به فراسوی زمین رانده به خشم
صبحی که نفس نفس زنان می آید
برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
حسین پناهی
چه میهمانان بی دردسری هستند
مردگان ...
نه به دستی ظرفی را چرک می کنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
و اندکی سکوت ...
برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
نگار دوستی ثانی
خمار ظهر تابستان
برچسب: ،
ادامه مطلب
و سکوتی که می درد پوستم را
بخار خاکستریت ماسیده بر پرده های سبز
خواب های تک نفره
جدا، جدا، جدا
تخت ...
و گردنم خزنده از پس در
تکیه داده بر بویت
بر بالش عصری که تلخ ماند تا به ابد.
برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید: