همه چیزشان زمین
به جز عشقشان
زنان روستایی.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۲۶ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
چشمان تو آشناست
صدای تو آشناست
شاید با هم بوده ایم
در زندگی ای گمشده
پیچیده در کلاف ماجرایی سترگ
در ورای قرون و اعصار.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۲۵ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
به مرگ می ماند عشق
ناغافل و برق آسا
هر وقت دلش بخواهد می آید!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۲۵ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
شاید به پر کبوتری بنویسد
یا بر تنۀ صنوبری بنویسد
شاید که هزار سال دیگر ، مردی
شعری از من به دفتری بنویسد
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۲۴ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
خودکشی
رسیدن به توست
ارتفاع نمی خواهد.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۲۴ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
من ...
نه بدم ، نه خوبم
بد از من جداست
و خوب هم
من ، منم.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۲۴ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
گمانم عشق همین باشد:
من در شعرهایم از تو بگویم
و تو هرگز پیدایت نشود
فقط اینگونه
عشق پایدار می ماند!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۲۳ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
سپیدار!
برگ هایت می ریزند
تا باد
وزیدن را دریابد.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۲۲ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
باران شده ای!
یک لحظه می باری
یک هفته بیمارم.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۲۲ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
با خنده کاشتی به دلِ خلق ، «کاش ها»
با عشوه ریختی نمکی بر خراش ها
هرجا که چشم های تو افتاد فتنه اش
آن بخش شهر پر شده از اغتشاشها
گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش!
معشوقه بودن است و بریز و بپاش ها
ایزد که گفته بت نپرستید پس چرا؟
دنیا پر است این همه از خوش تراش ها؟!
از بس به ماهِ چشمِ تو پر میکشم ٬ شبی
آخر پلنگ می شوم از این تلاش ها!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۲۱ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)