ما ترجمان دردیم
در سرزمینی دیرپای
به قدمت تاریخ
با اسراری دیریاب
لگدکوب سواران روم و ترک و عرب و مغول
اما نه مغلوب
که چیرۀ اعصار ماییم
جویبارهای خُرد
در دل اقیانوس فنا شدند
در خاکی که
تمامی تاریخ را ایستادگی کرده ست
حتی مردن ما هم باید ایستاده باشد
نام ما مرگ را جواب کرده است.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۰:۴۹ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
محراب سجود خویشتن باید بود
معراج صعود خویشتن باید بود
بر گرد حریم خویشتن باید گشت
معمار وجود خویشتن باید بود
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۰:۴۸ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
باران ...
حقیقت آسمان را
به زمین خواهد رساند
حتی اگر
بزرگ ترین چتر غفلت را
بر سر گرفته باشیم.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۰:۴۸ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
ای دوست تو غم داری و من غم دارم
تو حوصله کم داری و من کم دارم
تو قدر مرا بدان و من قدر تو را
چون هر چه توراست جمله من هم دارم
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۰:۴۸ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
این که جز عشق هیچ نیست
تنها چیزیست که از عشق می دانیم
همین کافیست
بارِ کشتی باید
به قدرِ گنجایش آن باشد.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۰:۴۷ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
باز آمده نوبهار و من سرگشته
در چنگ تحیرات مضطر گشته
عطار مگر ز خاک سر بر کرده ست
کاین گونه همه جهان معطر گشته؟!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۰:۴۷ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
خوش آنکه حدیث کفر و ایمان نشنید
افسانۀ کافر و مسلمان نشنید
جز جام شراب و دست ساقی نشناخت
جز رای نگار و حرف جانان نشنید
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۰:۴۶ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
آنسان که تویی هیچکس آگه به تو نیست
راهی ز فراز عقلِ کوته به تو نیست
هر چند تو را هزار ره باشد لیک
جز راهِ دل از هیچ رهی ره به تو نیست
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۰:۴۶ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
حرف زیاد داریم اما ؛
ما همه کارگریم
از کوره اگر در برویم
آجر می شود نانمان!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۰:۴۵ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
باران گرفته ام به هوای شکفتنت
جاری در امتداد ترک خوردۀ تنت
با اشک های حلقه شده پای گونه هات
با دست های حلقه شده دور گردنت
من متهم به رابطه با واژۀ توام
مظنون به دستکاری گل های دامنت
این گرگ و میش وقت طلوع است یا غروب
در چشم های نیلیِ مایل به روشنت؟!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۰:۴۵ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)