جلیل صفربیگی
دل بی تو درون سینه ام می گندد / غم از همه سو راه مرا می بندد
امسال بهار بی تو یعنی پاییز / تقویم به گور پدرش می خندد
با تشکر از خانم لیلا برای فرستادن این رباعی
برچسب: ،
ادامه مطلب
دل بی تو درون سینه ام می گندد / غم از همه سو راه مرا می بندد
امسال بهار بی تو یعنی پاییز / تقویم به گور پدرش می خندد
با تشکر از خانم لیلا برای فرستادن این رباعی
شراب من، لب نوش تو باشد / بهشت من، در آغوش تو باشد
از این دو خویشتن را کن سبکبار / چرا این بار بر دوش تو باشد؟
ای خلسۀ عشق، مستی مانا تو / دور از منی و نفس نفس من با تو
هر چند هزار سال نوری تا تو / من مانده ام و دو راه؛ یا تو ، یا تو
دل از دست غمت شادی نخواهد / که این ویرانه آبادی نخواهد
رهایی از کمند دوست؟ هیهات! / اسیر عشق آزادی نخواهد
چندیست دلم به کوچۀ عقل زده است / دیوانه چه داند که چه خوب و چه بد است؟
عشق تو به غیر دردسر نیست ولی / قربان سری که درد کردن بلد است
جنگ خاموشی و فراموشی است
با من، درون همین شعر بنشین
من از عاشقانی می گویم
که نداشتم
تو از سفرهایی بگو
که نرفتی
بیرون،
آدم می کشند...
من بی می ناب زیستن نتوانم / بی باده کشید بار تن نتوانم
من بندۀ آن دمم که ساقی گوید / یک جام دگر بگیر و من نتوانم