کریمی مشاور بیمه کریمی مشاور بیمه .

کریمی مشاور بیمه

عمران صلاحی

وقتی که می روند

می آیند

وقتی که می آیند

می روند

و جای پاها را می پوشانند

و بر ساحل می افشانند

صدف ها را چون لبخند.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۶:۵۰ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

فاضل نظری

همراه بسیار است اما همدمی نیست

مثل تمام غصه ها این هم غمی نیست

 

دلبستۀ اندوه دامنگیر خود باش

از عالم غم دلرباتر عالمی نیست

 

کار بزرگ خویش را کوچک مپندار

از دوست دشمن ساختن کار کمی نیست

 

چشمی حقیقت بین کنار کعبه می گفت

انسان فراوان است اما آدمی نیست

 

آن قلّۀ قافی که می گویند عشق است

جایی که تا امروز بر آن پرچمی نیست



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۶:۵۰ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

علیرضا روشن

برای پرنده ای که نمی خواهد پرواز کند

وزنه ای است بال

که بر تن

سنگینی می کند.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۶:۵۰ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

وحید عمرانی

بیچاره آب ...

بیچاره آب ...

که اگر آن روز

بر لبهای تو بوسه می زد

این گونه بی آبرو نمی شد،

تا ابد

روز قیامت بود شاید

روزی که از آب هم آبرو رفت

و اکنون

هزار و سیصد و هفتاد و شش سال است

که ما ...

محزون و بیقرار

در جهنم یاد لب های تشنۀ تو می سوزیم.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۶:۴۹ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

سعید بیابانکی

بگذار که این باغ درش گم شده باشد 

گل‌های ترش برگ و برش گم شده باشد

 

جز چشم به راهی به چه دل خوش کند این باغ

گر قاصدک نامه برش گم شده باشد

 

باغ شب من کاش درش بسته بماند

ای کاش کلید سحرش گم شده باشد

 

شب تیره و تار است و بلا دیده و خاموش

انگار که قرص قمرش گم شده باشد

 

چاهی است همه ناله و دشتی است همه گرگ

خواب پدری که پسرش گم شده باشد

 

آن روز تو را یافتم افتاده و تنها

در هیبت نخلی که سرش گم شده باشد

 

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر

چون شیشه عطری که درش گم شده باشد



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۶:۴۸ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

سید حسن حسینی

صهبای سحر جام مرا می خواند

صحرای خطر گام مرا می خواند

وقت خوش رفتن است هان گوش کنید

از عرش کسی نام مرا می خواند



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۶:۴۸ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

پارسا همتی

به تلاوت نشستم آن تن را

که به معراج می برد من را

 

می گشایم شبانه با تفسیر

دکمۀ آیه های روشن را

 

سوره ات را به سینه می فشرم

مثل آهن که داغ بودن را

 

روی گلدستۀ ستایش تو

می برم دسته دسته سوسن را

 

یک بغل قاصدک شدم با تو

بی قرارم به باد رفتن را



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۶:۴۸ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

وحید عمرانی

این پوشال های متحرک

این گران جانان

که سلطه ناک بر زمین گام می نهند

مغلوبانند در چنگال وهم

که تاریکی را با آن همه هولناکی

نابود می کند

حتی جرقه ای!



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۶:۴۷ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

سید محمدرضا حسینی

تک درخت محصور در میان آینه ها

خود را

جنگل می بیند

دریای خیره به آسمان

خود را

قطره ...



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۶:۴۷ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

جلیل صفربیگی

عمریست شبانه روز لب هایت را ...

لب باز نکن هنوز لب هایت را ...

نه سیر نمی شوم به چندین بوسه

بر روی لبم بدوز لب هایت را!



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۶:۴۶ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)