من اونقدر پر عشقم من اونقدر پر دردم که عاشقای دنیا نمیرسن به گردم

وین زمزمه ی شبانه از توست
آوای تو خفته در دل چنگ
شور غزل و ترانه از توست
هر شب منم و ستاره ی اشک
وین گوهر دانه دانه از توست
با آنکه جوانی ام بسر شد
در باغ دلم جوانه از توست
هرگز ز در تو رخ نتابم
سر از من و آستانه از توست
در پای تو جان سپردن از من
در من غم جاودانه از توست
جان را بطلب بها نخواهم
گر نار کنی بهانه از توست
خالیست دل ای کبوتر من
پرواز آشیانه از توست
بازآ که فرشته ی زمانی
ای ماه زمین زمانه از توست
دور از تو دلم چو شب سیاه است
ای ماه بیا که خانه از توست
از عشق تو نغمه خوان شهرم
غمناله ی عاشقانه از توست
شادم که ز بوسه های گرمت
بر روی لبم نشانه از توست
در شعر یگانه ی زمانم
وین منزلت یگانه از توست
************
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود
دلم اگر به دست تو به نیزه ای نشان شود
برای زخم نیزه ات سینه سپر نمی شود
صبوری و تحمل ات همیشه پشت شیشه ها
پنجره جز به بغض تو ابری و تر نمی شود
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود
به فکر سر سپردن ام به اعتماد شانه ات
گریه یی بخشایش من که بی ثمر نمی شود
همیشگی ترین من لاله ی نازنین من
بیا که جز به رنگ تو دگر سحر نمی شود
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود
*********************
به روی گونه تابیدی و رفتی
مرا با عشق سنجیدی و رفتی
تمام هستی ام نیلوفری بود
تو هستی مرا چیدی و رفتی
کنار اتظارت تا سحر گاه
شبی همپای پیچک ها نشستم
تو از راه آمدی با ناز و آن وقت
تمنای مرا دیدی و رفتی
شبی از عشق تو با پونه گفتم
دل او هم برای قصه ام سوخت
غم انگیزست توشیداییم را
به چشم خویش فهمیدی و رفتی
چه باید کرد این هم سرنوشتی ست
ولی دل رابه چشمت هدیه کردم
سر راهت که می رفتی تو آن را
به یک پروانه بخشیدی و رفتی
صدایت کردم از ژرفای یک یاس
به لحن آب نمناک باران
نمی دانم شنیدی برنگشتی
و یا این بار نشنیدی و رفتی
نسیم از جاده های دور آمد
نگاهش کردم و چیزی به من نگفت
توو هم در انتظار یک بهانه
از این رفتار رنجیدی و رفتی
عجب دریای غمناکی ست این عشق
ببین با سرنوشت من چها کرد
تو هم این رنجش خاکستری را
میان یاد پیچیدی و رفتی
تمام غصه هایم مقل باران
فضای خاطرم را شستشو داد
و تو به احترام این تلاطم
فقط یک لحظه باریدی و رفت ی
دلم پرسید از پروانه یک شب
چرا عاشق شدی در عجیبی ست
و یادم هست تو یک بار این را
ز یک دیوانه پزسیدی و رفتی
تو را به جان گل سوگند دادم
فقط یک شب نیازم را ببینی
ولی در پاسخ این خواهش من
تو مثل غنچه خندید و رفتی
دلم گلدان شب بو های رویا ست
پر است از اطلسی های نگاهت
تو مثل یک گل سرخ وفادار
کنار خانه روییدی و رفتی
تمام بغض هایم مثل یک رنج
شکست و قصه ام در کوچه پیچید
ولی تو از صدای این شکستن
به جای غصه ترسیدی و رفتی
غروب کوچه های بی قراری
حضور روشنی را از تو می خواست
تو یک آن آمدی این روشنی را
بروی کوچه پاشیدی و رفتی
کنار من نشتی تا سپیده
ولی چشمان تو جای دگر بود
و من می دانم آن شب تا سحرگاه
نگارن را پرستیدی و رفتی
نمی دانم چه می گویند گل ها
خدا می داند و نیلوفر و عشق
به من گفتند گل ها تا همیشه
تو از این شهر کوچیدی و رفتی
جنون در امتداد کوچه عشق
مرا تا آسمان با خودش برد
و تو در آخرین بن بست این راه
مرا دیوانه نامیدی و رفتی
شبی گفتی نداری دوست من را
نمی دانی که من ن شب چه کردم
خوشا بر حال آن چشمی که آن را
به زیبایی پسندیدی و رفتی
هوای آسمان دیده ابریست
پر از تنهایی نمناک هجرت
تو تا بیراهه های بی قراری
دل من را کشانیدی و رفتی
پریشان کردی و شیدا نمودی
تمام جاده های شعر من را
رها کردی شکستی خرد گشتم
تو پایان مرا دیدی و رفتی
*****************
تا در غم عاشقی نمانید
این عشق به اختیار نبود
دانم که همین قدر بدانید
هرگز مبرید نام عاشق
تا دفتر عشق بر نخوانید
آب رخ عاشقان مریزید
تا آب ز چشم خود نرانید
معشوقه وفا به کس نجوید
هر چند ز دیده خون چکانید
اینست رضای او که اکنون
بر روی زمین یکی نمانید
اینست سخن که گفته آمد
گر نیست درست بر مخوانید
بسیار جفا کشید آخر
او را به مراد او رسانید
اینست نصیحت سنایی
عاشق مشوید اگر توانید
***********************
برای عشق معمای مشکلی داری ولی چقدر صبوری، عجب دلی داری! تو مثل پنجره هایی که روشن و بازند در آسمان خودت ماه کاملی داری مرا که گم شده ام در کشاکش توفان تویی که راه به آغوش ساحلی داری برای نیمهء روحت مکملی دارم برای نیمهء روحم مکملی داری برای چشم تو می گویم این غزلها را برای اینکه تو چشمان خوشگلی داری اگرچه قابل چشم تو را ندارد شعر تو در نگاه خود اشعار قابلی داری****************
شبی از درد دل گفتم قلم رابیا بنویس دردهای دلم را
قلم نالید و گفت جان برادر
ندارم طاقت این بار غم را ...
-----------------------------------------------------------------------
دلی سرشار از غم دارم امشب
دلم تنهاست ماتم دارم امشب
غم آمد غصه آمد ماتم آمد
تو را در این میان کم دارم امشب
-----------------------------------------------------------------------
اگر در خواب می دیدم غم روز جدایی را
به دل هرگز نمیدادم خیال آشنایی را
------------------------------------------------------------------------
دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدایا با که این بازی توان کرد ؟؟؟
-------------------------------------------------------------------------
چرا وقتی که راه زندگی هموار می گردد
بشر تغییر حالت میدهد خونخوار می گردد
به وقت عیش و عشرت می نوازد ساز بد مستی
به وقت تنگ دستی مومن و دیندار می گردد
----------------------------------------------------------------------
نه سرو و نه باغ و نه چمن می خواهم
نه لاله نه گل نه نسترن می خواهم
خواهم ز خدای خویش کنجی خلوت
من باشم و آن کسی که من می خواهم ....
-----------------------------------------------------------------
کاش می شد اشک را تهدید کرد
فرصت لبخند را تمدید کرد
کاش می شد در میان لحظه ها
لحظه دیدار را نزدیک کرد
---------------------------------------------------------------
نگاهی کردو من را دربدر کرد یقین کرد عاشقم بعدش سفر کرد شکستی خورد و آمد تا بماند ولی من رفته بودم او ضرر کرد ------------------------------------------------ در خاطر زرد من که صیاد شدید در تک تک نغمه های من یاد شدید اما به سلامتی شنیدم دیشب قید همه را زدید و داماد شدید -------------------------------------------------- در زدم او گفت جانم کیستی ؟ گفتمش تو عاشق من نیستی ؟ گفت نه اما ببینم تا به کی پشت این در منتظر می ایستی ؟ -------------------------- گر در کنار او بنشینم چه می شود ؟ از دست او ستاره بچینم چه می شود ؟ گفتم چه وقت جان بدهم پیش چشم تو ؟ او ناز کرد و گفت ببینم چه می شود ؟ //////////////////////////////// بازدر یادم شکوفامی شوی مثل یک خوابی که معنامی شوی در حریم چشمهای عاشقم میهمانی مثل رویا می شوی زیر باران سکوتم ناگهان بانگ فریادی که احیا می شوی عاقبت رویا به پایان می رسد می روی یعنی که تنها می شوی گوشه ای حک کرده ام این جمله را (گم شدی یک روزپیدامی شوی)
برچسب: ،
ادامه مطلب