🍁
امشب اگر یاری کنی، ای دیده توفان می کنم
آتش به دل می افکنم، دریا به دامان می کنم
می جویمت، می جویمت، با آن که پیدا نیستی
می خواهمت، می خواهمت، هر چند پنهان می کنم
زندان صبرآموز را، در می گشایم ناگهان؛
پرهیز طاقت سوز را، یکسر به زندان می کنم
یا عقل تقوا پیشه را، از عشق می دوزم کفن
یا شاهد اندیشه را، از عقل عریان می کنم
بازآ که فرمان می برم، عشق تو با جان می خرم
آن را که می خواهی ز من، آن می کنم، آن می کنم
#سیمین_بهبهانی
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۵۹:۵۸ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
باران، غروب، ماه، اتوبوسی که ممکن است
باید مرا دوباره ببوسی که ممکن است...
این لحظه... لحظه... لحظه... اگر آخرین... اگر...
ـ بس کن! نزن دوباره نفوسی که ممکن است
من قول میدهم که بیایم به خواب تو
زیبا، در آن لباس عروسی که ممکن است
دل نازکی و دل نگرانی چه میشود
من نیستم، تو شهر عبوسی که ممکن است
ماشین گذشته از تو و هی دور میشود
با سرعتی حدود صد و سی که ممکن است
حالا تو در اتاق خودت گریه میکنی
من پشت شیشهی اتوبوسی که ممکن است...
#نجمه_زارع
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۵۹:۵۸ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
اگر چه همقدم گردباد میگردمدمی نرفته ز یادم که کمتر از گردم
چرا ز سینه من دود آه سرنزند
که کوهی از غم و آتشفشانی از دردم
نه پرخروش! که من، آبشار یخزدهام
نه پرغرور! که آتشفشان دلسردم
فریب خورده عقلم، شکست خورده عشق
من از که شکوه کنم؟ چون به خود ستم کردم
همیشه جای شکایت ز خلق بسیار است
ولی برای تو از خود شکایت آوردم
#فاضل_نظری❣
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۵۹:۵۷ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
یه احساسی تو چشماته،که گویا تصویرم ماتهیه اقیانوس مروارید،یه تیکه فرش زیر پاته
نگاهم رو به دریا نیست،به جز تو هیچی زیبا نیست
چشمات آبی یاقوتی، نگو این خود رویا نیست
"تو زیبایی،تو مینایی،تو شیدایی،تو رعنایی
همونی که اصلا نیستش،آره تو خود رویایی"
تو آغوش تو آرامم،مثل موج دریایی رامم
جهان من چه رویایی ست،کنار تو که می خوابم
صدات لالایی مهتاب،دستات یه برکه پر آب
تو زیبایی ت غرق می شم،تو را می بوسمت در خواب
"تو زیبایی،تو مینایی، تو شیدایی، تو رعنایی
همونی که اصلا نیستش،آرهدتو خود رویایی"
#ارسلان_شیرمحمدی❣
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۵۹:۵۷ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
سخت است«عزیزی»را بخواهی بیخبر باشد
در فکرِ خود دنبال ِ امّا و اگر باشد
با هر که میخواهی بگویی حرف قلبت را
در پیش ِ او تنها سلامی مختصر باشد
سخت است که از شرم و خجالت حرف این دل را
هر گونه میخواهی بگویی بی ثمر باشد
سخت است خودت سنگ صبور قلب خود باشی
سهمت از این دنیا فقط چشمان ِ تر باشد
سخت است بسوزی در فراقش مثل شمع اما
دنیا بفهمد او نفهمد بی خبر باشد
بد ساختند دنیای ما را راست میگفتند
دنیا چرا باید چنین نامعتبر باشد !
ای کاش میشد حرف خود را با نگاهی گفت
ای کاش میشد سهم من آن یک نفر باشد
#سعید_غمخوار
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۵۹:۵۶ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
تو نیستی و این در و دیوار هیچوقت غیر از تو من به هیچکس انگار هیچوقت
اینجا دلم برای توهی شور میزند
از خود مواظبت کن و نگذار هیچوقت
اخبار گفت شهر شما امن و راحت است
من باورم نمیشود، اخبار هیچوقت
حیفند روزهای جوانی، نمیشوند
این روزها دو مرتبه تکرار هیچوقت
من نیستم بیا و فراموش کن مرا
کی بودهام برات سزاوار؟... هیچوقت!
بگذار من شکسته شوم تو صبور باش
جوری بمان همیشه که انگار هیچوقت
#نجمه_زارع
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۵۹:۵۶ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
ﺭﺍﺯِ ﺩﻝِ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻮﺷﻴﺎﺭ ﻧﮕﻮیید"ﺍﺳﺮﺍﺭ ﻟﺐ ﻳﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﻏﻴﺎﺭ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ "
ﺍﺯ ﺑﻴﺨﺒﺮﺍﻥ ﺭﺍﻩ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﻣﭙﺮﺳﻴﺪ"
ﺑﺎﺩﻝ ﺳﻴﻪ ﻫﺎﻥ ﻗﺼﻪ ﺩﻟﺪﺍﺭ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ"
ﺑﻮﻳﻰ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﻪ ﻣﻴﺨﺎﻧﻪ ﺷﻨﻴﺪﻳﺪ"
ﺍﻯ ﺍﻫﻞ ﻧﻈﺮ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ"
ﺍﺳﺮﺍﺭ ﺍﻧﺎ ﺍﻟﺤﻖ ﻛﻪ ﻛﺴﻰ ﻭﺍﻗﻒ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ"
ﮔﺮ ﺳﺮ ﺑﺮﻭﺩ ﺟﺰ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺩﺍﺭ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ"
ﺭﺍﺯﻯ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﺳﺮ ﭘﻴﻤﺎﻧﻪ ﻧﻬﺎﺩﺳﺖ "
ﺍﺯ ﻣﺴﺖ ﺑﭙﺮﺳﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﺸﻴﺎﺭ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ"
ﭼﻮﻥ ﻧﻴﺴﺖ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺳﺨﻨﻰ ﺟﺰ ﺳﺨﻦ ﻳﺎﺭ"
ﻣﺎ ﺭﺍ ﺳﺨﻨﻰ ﺟﺰ ﺳﺨﻦ ﻳﺎﺭﻧﮕﻮﻳﻴﺪ
#فخرالدین_عراقی❣
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۵۹:۵۶ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
نمیدانم چرا اما تــورا هـرجـا کـه مـی بینــمکسی انگار می خواهد زمن تا با تو بنشینم
تن یخ کرده ، آتش را که می بیند چه می خواهد؟
همانی را که می خواهم ، تو را وقتی که می بینم
تــو تنهـا میتوانـی آخـرین درمـان من باشی
وبی شک دیگران بیهوده می جویند تسکینم
تو آن شعری که من جایی نمی خوانم که می ترسم
به جانت چشم زخم آید چو می گویند تحسینم
زبانم لال اگر روزی نباشی من چه خواهم کرد؟
چـه خواهـد رفت آیــا بـر من و دنیـای رنگینم؟
نبــاشی تـو اگـر نـابـاوران عشـق می بیننـد
که این من،این من آرام،در مردن به جز اینم!
#محمدعلی_بهمنی
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۵۹:۵۵ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
گاه باید بی خیال ِ آدم و عالم شوی
مثل آدمهای بیوجدان تهی از غم شوی
گاه اگر خوبی نمیفهمند کسانی بهتر است
مثل آنها مدّتی هم بدترین آدم شوی
بین آدمهای کور و کر همیشه لازم است
چشم و گوشت را ببندی با همه درهم شوی
آنکه را صد بار میبخشی نمیفهمد،نبخش
لازم است گاهی نبخشی تا که ابریشم شوی
آنکه قدر مهربانی را نمیفهمد چه سود
حیف نیست با قدرنشناسی چنین همدم شوی
گاه باید رفت و از دل هر نگاهی را گرفت
گاه باید خود به زخم قلب خود مرهم شوی
#سعید_غمخوار
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۵۹:۵۵ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)
پشت دیوار همین کوچــه به دارم بزنیدمن که رفتم بنشینید و ... هوارم بزنید
باد هم آگهـــی مرگ مرا خواهد برد
بنویسید که: "بد بودم" و جارم بزنید
من از آیین شما سیر شدم ... سیر شدم
پنجـــه در هر چه کـه من واهمه دارم بزنید
دست هایم چقدر بود و به دریا نرسید؟!
خبـــر مرگ مرا طعنــــه به یــــارم بزنید
آی! آنها! که به بی برگی من می خندید!
مرد باشید و ... بیایید ... و ... کنارم بزنید
#نجمه_زارع
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۵۹:۵۴ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)