کریمی مشاور بیمه کریمی مشاور بیمه .

کریمی مشاور بیمه

شعری از نجمه زارع

به یک پلک تو می‌بخشم تمام روز و شب‌ها را
که تسکین می‌دهد چشمت غم جانسوز تب‌ها را

بخوان! با لهجه‌ات حسّی عجیب و مشترک دارم
فضا را یک‌نفس پُر کن به هم نگذار لب‌ها را

به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!
تو واجب را به جا آور رها کن مستحب‌ها را

دلیلِ دل‌خوشی‌هایم! چه بُغرنج است دنیایم!
چرا باید چنین باشد؟... نمی‌فهمم سبب‌ها را

بیا این‌بار شعرم را به آداب تو می‌گویم
که دارم یاد می‌گیرم زبان با ادب‌ها را
زنده یاد #نجمه_زارع❣



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۵۹:۵۴ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

شعری ناب واحساسی ازسعیدغمخوار

وقتی نگاهت سمتِ من همواره مایل نیست

حس می‌کنم دیگر درون سینه‌ام دل نیست

دنیا بدون آن نگاه ِ مهربانِ تو

باور بکن چیزی به جز زهر هلاهل نیست

وقتی تو باشی در کنار من دلم شاد است

با تو غمی در سینه یا احوال منزل نیست

دریا به شرطی می‌شود زیبا که ساحل هست

اما ندارد جلوه‌ای وقتی که ساحل نیست

آرامش این دل همیشه خنده های توست

چیزی به من از دیدن اشکِ تو مشکل نیست

گفتی به من دیوانه‌ها را دوست می داری..!

مجنون چشمان توعمری هست که عاقل نیست

من همچنان مانند سابق عاشقت هستم

با اینکه احساس تو مانند اوایل نیست

 

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۵۹:۵۳ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

شعری جدید ازفاضل نظری

خدا برای چه یک روح با دو جسم سرشت
مرا برای جهنم، تو را برای بهشت

من و تو هر دو به یک صورت آفریده شدیم
یکی در آیینه زیبا، یکی در آیینه زشت

گمان مکن که تو مختاری و جهان مجبور
که اختیار تو را هم خدا به جبر نوشت

اراده ای ست به گمراهی و هدایت ما
کدام معبد و مسجد؛ کدام دیر و کنشت؟!

اگر بناست بمانیم زیر این آوار
بگو دگر نگذاریم خشت بر سر خشت

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۵۹:۵۳ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

شعر جدید استاد بهمنی

سرودمت نه به زیبایی خودت-شاید
که شاعر تو یکی چون خود تو می باید

لبم عطش زده ی بوسه نیست، حرف بزن!
شنیدنت عطش روح را می افزاید

یکی قرینه تنهائی ام، نفس به نفس
تو را پسند غزل های من می آراید

من من! آی...من من! دقائق گنگی است
رسیده ایم به می آید و نمی آید

همیشه عشق مرا تا غروب ها برده است
که آفتاب از این بیشتر نمی پاید
#محمدعلی_بهمنی❣



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۵۹:۵۲ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

هوا هوای بهار است-شعر فریدون مشیری

 

هوا هوای بهار است و باده باده ء ناب
به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب

در این پیاله ندانم چه ریختی ، پیداست
که خوش به جان هم افتاده اند آتش و آب

فرشته روی من ، ای آفتاب صبح بهار
مرا به جامی از این آب آتشین دریاب

به جام هستی ما،ای شراب عشق بجوش
به بزم ساده ما ، ای چراغ ماه بتاب

گل امید من امشب شکفته در بر من
بیاویک نفس ای چشم سرنوشت بخواب

مگر نه خاک ره این خرابه باید شد
بیا که کام بگیریم ازین جهان خراب

#فریدون_مشیری



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۵۹:۵۲ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

محمد علی بهمنی-شعر

 

با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو
باشد که خستگی بشود شرمسار تو

در دفتر همیشه ی من ثبت می شود
این لحظه ها عزیزترین یادگار تو

از هر طرف نرفته به بن بست می‌رسیم
نفرین به روزگار من و روزگار تو

تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من
می خواستم که گم بشوم در حصار تو

احساس می کنم که جدایم نموده اند
همچون شهاب سوخته ای از مدار تو

آن کوپه ی تهی منم آری که مانده ام
خالی تر از همیشه و در انتظار تو

این سوت آخر است و غریبانه می‌رود
تنهاترین مسافر تو از دیار تو

هر چند مثل اینه هر لحظه فاش‌تر
هشدار می دهد به خزانم بهار تو

اما در این زمانه عُسرت مس مرا
ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو

از هر طرف نرفته به بن بست می‌رسیم
نفرین به روزگار من و روزگار تو

با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو

#محمدعلی_بهمنی

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۵۹:۵۱ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

زیباترین شعر سهراب سپهری

 

به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم میگذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند..
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود،جامه اندوه مـپوشان هرگز...!!
زندگی ذره کاهیست،
که کوهش کردیم،
زندگی نام نکویی ست،
که خارش کردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجزدیدن یار
زندگی نیست بجزعشق،
بجزحرف محبت به کسی،
ورنه هرخاروخسی،
زندگی کرده بسی،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد

دو سه تا کوچه وپس کوچه واندازه یک عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد؟
در این فرصت کم ...

زیباترین قسم #سهراب_سـپهری





برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۵۹:۵۱ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

شعر زیبای دلتنگی

 

در نبودت چشم‌هایم پُر ز باران می‌شود

اشک می‌لرزد به روی گونه غلطان می‌شود

تا کسی اسمِ تو را می‌آورد در پیش من

ذهنم از فکر ِ تو مثل یک خیابان می‌شود

مثل گنجشکی که تیری خورده باشد بی هوا

بر زمین می‌افتم و قلبم هراسان می‌شود

هر چه می‌گردم به دنبالت نمی‌بینم تورا

دیدنت تنها فقط در خواب آسان می‌شود

خاطراتم با تو در این ذهن پُر آشوب من

بارها مانند یک سریال اکران می‌شود

کوچه های شهر را طی می‌کنم بی‌اختیار

آرزویم دیدن ِ لب‌های خندان می‌شود

تا به خود می‌آیم از فکر تو می‌بینم که باز

کوچه‌ها را رد شدم فکرم پریشان می شود

 

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۵۹:۵۱ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

درک کن

خیره ام در چشم خیست، حسرتم را درک کن

قبله ام باش، عاشقانه ... نیتم را درک کن


ای که رؤیایت دلیل گنگ عصیانم شده
شعرهایم، گریه هایم، خلوتم را درک کن

عشق را بر شانه ی اسطوره ها باریده ام

ردّ اشک نیمه شب بر صورتم را درک کن


غرق آغوشت شدم، عریانی ام تسلیم توست

تا ابد می خواهمت، این حالتم را درک کن


روزهای بودنم با تو علامت خورده است!

توی تقویم ام بمان و عادتم را درک کن


گر چه نقش منفی ام را خوب ایفا کرده ام

در غزل ها؛ جنبه های مثبتم را درک کن


از قرارم با تو، یک عمر است که آواره ام!

لا اقل دلشوره های ساعتم را درک کن


... صنم میرزاده نافع ...



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۵۷:۲۳ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

عهد عشق

دوباره یک نفر آمد مرا به هم زد و رفت

و سرنوشت مرا با جنون رقم زد و رفت


کسی که مثل همه گفت : "دوستت دارم"

درست مثل همه، آمد و به هم زد و رفت


درست مثل همه، بی مقدمه از راه ...

رسید و سنگ بر آئینه ی دلم زد و رفت


مرا سپرد به کابوس ها، به هر چه محال

به لحظه های من اینگونه رنگ غم زد و رفت


کسی که برکه ی آرامش مرا  ... آشفت

به هستی ام - که نبود - آتش عدم زد و رفت


تمام حرف من این است : آخر اینگونه

چگونه می شود از عهد عشق دم زد و رفت


... سید جعفر عزیزی ...



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۵۷:۲۳ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)