خواجه عبدالله انصاری
مست توام از جرعه و جام آزادم / مرغ توام از دانه و دام آزادم
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی / ور نه من از این هر دو مقام آزادم
برچسب: ،
ادامه مطلب
مست توام از جرعه و جام آزادم / مرغ توام از دانه و دام آزادم
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی / ور نه من از این هر دو مقام آزادم
یک سمت تویی و عشق: مرگی ساده / یک سمت جهان به قتل من آماده!
می ترسم مثل بچه گنجشکی که / در دست دو بچۀ شرور افتاده
زمانی،
با تکه ای نان سیر می شدم
و با لبخندی
به خانه می رفتم
اتوبوس های انبوه از مسافر را
دوست داشتم
انتظار نداشتم
کسی به من در آفتاب
صندلی تعارف کند،
در انتظار گل سرخی بودم.
سرهای بریده دستها در سینی / تدفین بدن بدون هیچ آئینی
دستان ابوالفضل به مولا می گفت: / من کوس انا الحق زده ام می بینی؟
با تشکر از ایشان به خاطر معرفی اشعارشان به وبلاگ رباعی، برای مشاهدۀ رباعیات ایشان می توانید به این آدرس مراجعه کنید: http://hashtadsangeghabr.blogfa.com/
فرو در سیاهی شب
بر دوش سپید دانۀ برفی که
خیال سپیدی دشت در سر دارد.
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند / لاغر صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز / مردار بود هر آنکه او را نکشند
تا جان تو از خدا جدا آمده است / در پنجۀ درد بی دوا آمده است
در مسلخ عاشقی بمیر و بنگر / چون بر سر پیکرت خدا آمده است؟!