اشعار ناب- مستانه
در بزم گرفتی می و نوشیدی و رفتی
مستانه به حال همه خندیدی و رفتی
بعد از تو لبی باز نشد از پی خنده
غیر از لب آن جام که بوسیدی و رفتی
ننشستی و یاران دگر هم ننشستند
آن بزم که چیدیم تو برچیدی و رفتی
دل بود و وفا بود و صفا بود و محبت
افسوس که چشم از همه پوشیدی و رفتی
آن بزم طرب بهر وجود تو بپا بود
وین را همه گفتند و تو نشیندی و رفتی
گفتم که بتابم ز رخت پرتو مهری
با قهر تو روی از همه تابیدی و رفتی
آن بزم بچشم تو پسندیده نیفتاد؟
یا " حالت" ما را نپسندیدی و رفتی
"ابوالقاسم حالت"
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: