کریمی مشاور بیمه کریمی مشاور بیمه .

کریمی مشاور بیمه

چه شد ای پنجره شوق چرا بسته شدی

لب اب روان و سایه بید

نشسته خواهرانت دل به امید

به امیدی برادر را ببینند

دمی اهسته پهلویش نشینند

  سفر مشکل فراق یار مشکل

به ناچاری دمی این بار بر دل

زکو افزون بود این داغ فراقش

عجب دانم این بار بر دل

زبان حال پدر مادر

خداوندا گلی دادی امانت

اول دادی دوم بردی از چه بابت

اول دادی مرا دل شاد کردی

دوم بردی که سوزان تا قیامت

بسی نالید غروب امد به یاد باقر جان عزیز

رود جانم

غریبی رو چطور طاقت بیارم

چطوری سر بلند کنم بگردم

تو بینی افتخار و اعتبارم

 



برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۵۳:۵۳ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)