خمار ظهر تابستانو سکوتی که می درد پوستم را
بخار خاکستریت ماسیده بر پرده های سبز
خواب های تک نفره
جدا، جدا، جدا
تخت ...
و گردنم خزنده از پس در
تکیه داده بر بویت
بر بالش عصری که تلخ ماند تا به ابد.
برچسب:
،
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۲۹:۰۷ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع:
نظرات (0)