كريمي مشاور بيمه كريمي مشاور بيمه .

كريمي مشاور بيمه

ريچارد رايت

غازهاي وحشي رفته اند

تپه هايي كه فراز آنها به پرواز بودند

سوگوار و سياهند.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۹:۰۴ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

امير شاهي سبزواري

بشتاب كه از رهش به گردي برسي

در كوي وفا به اهل دردي برسي

رو خاك شو اندر ره خدمت، شاهي

باشد كه به پاي بوس مردي برسي



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۹:۰۴ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

سيد حسن غزنوي

اي دوست غمت مرا چوي مويي كرده است

صد گونه بلا از تو برون آورده است

گفتم كه مگر غم تو من مي خوردم

مي در نگرم غمت مرا مي خورده است



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۹:۰۳ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

سامره حميديان

گواه تنهايي ام،

سطرهاي نانوشته،

ميان بغض هاي فرو خورده ايست

كه نبودنت را

فرياد مي كشد.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۹:۰۳ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

فروغ فرخزاد

من از نهايت شب حرف مي زنم

من از نهايت تاريكي

و از نهايت شب حرف مي زنم

اگر به خانۀ من آمدي

براي من اي مهربان چراغ بيار

و يك دريچه كه از آن

به ازدحام كوچۀ خوشبخت بنگرم.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۹:۰۳ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

بابا افضل كاشاني

تا گردش گردون فلك، تابان است

بس عاقل با هنر كه سرگردان است

تو غره مشو ز شادي اي گر داري

در هر شادي هزار غم پنهان است



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۹:۰۲ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

ميرزا علي اكبر موافق عليشاه

حلقه تا بر سر زلف تو گلندام افتاد

هيچ دل نيست مگر آنكه در اين دام افتاد

در ازل پرده ميان من و معشوق نبود

در تعيّن شدم و كار به پيغام افتاد

سر برآرم به جنون جامه به تن چاك زنم

پره پوشي چه كنم طشت من از بام افتاد

در ره عشق سلامت همه در رنج و بلاست

كام آنراست كه دلخسته و ناكام افتاد

مستي ما بود از گردش چشم ساقي

سر و كار دگران است كه با جام افتاد



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۹:۰۲ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

واعظ قزويني

هر ذره ز مهر توست جاني بي تاب

هر شبنمي از ياد تو چشمي پر آب

هر برگ گلي است يك كتاب از سخنت

هر غنچه، كتابخانه اي پر ز كتاب



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۹:۰۱ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

وحيد عمراني

تاريخ ، پير و فرتوت

خاموش و سر به زير

در راه بي نشان خود آرام مي رود

با كوله بار سياه و سنگين و كهنه اش

بي لحظه اي قرار

يكريز و ناگزير

با خنده اي به لب و چشم اشكبار

در پشت سر به جاست از او رد سرخ خون

كه امتداد آن

در دوردست ترين نقطۀ زمان

تا مرزهاي شوم اولين جنون

تا پيش دامن قابيل مي رسد.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۹:۰۱ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

بكتاش آبتين

گردابم،

در من لخت شو

غرق مي شوي!



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۹:۰۱ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)