تمام مردم اگر چشمشان به ظاهر توستنگاه من به دل پاك و جان طاهر توست
فقط نه من به هواي تو اشك مي ريزم
كه هر چه رود در اين سرزمين مسافر توست
همان بس است كه با سجده دانه برچيند
كسي كه چشم تو را ديده است و كافر توست
به وصف هيچ كسي جز تو دم نخواهم زد
خوشا كسي كه اگر شاعر است، شاعر توست
كه گفته است كه من شمع محفل غزلم؟!
به آب و آتش اگر مي زنم به خاطر توست
#فاضل_نظري
#گريه_هاي_امپراتور / #شاعر
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۷:۰۰:۰۰ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
ساده ميگويم دلم تنگ است پريشانِ تو است
ذهن و قلبم صحنه ي جولان چشمان تو است
در سرم فكر تو آنقدر رفت و آمد ميكند
بر لبم تنها فقط ، اسمِ تو هذيان تو است
مثلِ هر شب با خيالت دل به رؤيا دادهام
بي تو تنها دلخوشي رؤياي پنهان تو است
درد اين دوري دلم را بد به درد آورده است
قلب من خون است اگر،از درد هجران تو است
گر چه در ظاهر تو با من در كنارم نيستي
با مني هر لحظه چون اين دل فقط آن تو است
راست ميگويند كه انسان با اميدش زنده است
چون كه من تنها اميدم لمس ِ دستان تو است
من از اين دنيا فقط تنها به يك«تو» راضيام
تا قيامت قلب من همواره خواهان تو است
#سعيد_غمخوار
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۷:۰۰:۰۰ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
نه دلت جاي كسي ست،نه در دلي جا ميشوي
بيوفايي كن بدان آخر تو تنها ميشوي
هر چه از دستت ميآمد بر سرم آورده اي
بر سرت ميآورند آيينه ي ما ميشوي
گر چه من هرگز نميگويم چه ها كردي به من
يك زمان ميدانم امّا سخت رسوا ميشوي
آدم ِ بد عاقبت چوب خدا را ميخورد
من نميدانم چه وقتي پس تو دانا ميشوي؟
گفتهاند دارِ مكافات است دنيا پس بدان
ميرسد روزي تو هم غمگين و تنها ميشوي
آسياب ِ هر كسي نو بت به نو بت مي رسد
صبر كن روزي تو هم غم را پذيرا ميشوي
#سعيد_غمخوار
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۵۹:۵۹ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
روز ها ميگذرد دردم دو چندان ميشود
بي تو اين دنيا برايم مثل زندان ميشود
درد دارد باشي و از من نگيري يك خبر
درد من با ديدنِ تنها تو درمان ميشود
خاطرات با تو بودن را تصّور ميكنم
روز وشب قلب من از اين غصه ويران ميشود
هر كه ميبيند مرا داند كه غمگين تو ام
آخر اين غمها چگونه بي تو پنهان ميشود
خاطرت هست با چه شوقي دل به دريا مي زدم؟
گر چه ميگفتند نرو امروز توفان ميشود
گفته بودي تا قيامت من خريدار تو ام
از چه اين دوري برايت سهل و آسان مي شود
در نبودت بارها من از خودم پرسيده ام
بر سرِ اين دل چه ميآيد كه ارزان ميشود
#سعيد_غمخوار
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۵۹:۵۹ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
اي پاسخ بي چون و چراي همه ي مااكنون تويي و مساله هاي همه ي ما
كو آن كه، در اين خاك سفر كرده ندارد
سخت است فراق تو براي همه ي ما
اي گريه ي شب هاي مناجات من از تو
لبخند تو آيين دعاي همه ي ما
تنها نه من از ياد تو در سوز و گدازم
پيچيده در اين كوه صداي همه ي ما
اي ابر اگر از خانه ي آن يار گذشتي
با گريه بزن بوسه به جاي همه ي ما
ما مشق غم عشق تو را خوش ننوشتيم
اما تو بكش خط به خطاي همه ي ما
گر ياد تو جرم است غمي نيست كه عشق است
جرمي كه نوشتند به پاي همه ي ما
در آتش عشق تو اگر مست نسوزيم
سوزانده شدن باد سزاي همه ي ما
#فاضل_نظري
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۵۹:۵۸ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
🍁
امشب اگر ياري كني، اي ديده توفان مي كنم
آتش به دل مي افكنم، دريا به دامان مي كنم
مي جويمت، مي جويمت، با آن كه پيدا نيستي
مي خواهمت، مي خواهمت، هر چند پنهان مي كنم
زندان صبرآموز را، در مي گشايم ناگهان؛
پرهيز طاقت سوز را، يكسر به زندان مي كنم
يا عقل تقوا پيشه را، از عشق مي دوزم كفن
يا شاهد انديشه را، از عقل عريان مي كنم
بازآ كه فرمان مي برم، عشق تو با جان مي خرم
آن را كه مي خواهي ز من، آن مي كنم، آن مي كنم
#سيمين_بهبهانى
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۵۹:۵۸ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
باران، غروب، ماه، اتوبوسي كه ممكن است
بايد مرا دوباره ببوسي كه ممكن است...
اين لحظه... لحظه... لحظه... اگر آخرين... اگر...
ـ بس كن! نزن دوباره نفوسي كه ممكن است
من قول ميدهم كه بيايم به خواب تو
زيبا، در آن لباس عروسي كه ممكن است
دل نازكي و دل نگراني چه ميشود
من نيستم، تو شهر عبوسي كه ممكن است
ماشين گذشته از تو و هي دور ميشود
با سرعتي حدود صد و سي كه ممكن است
حالا تو در اتاق خودت گريه ميكني
من پشت شيشهي اتوبوسي كه ممكن است...
#نجمه_زارع
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۵۹:۵۸ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
اگر چه همقدم گردباد ميگردمدمي نرفته ز يادم كه كمتر از گردم
چرا ز سينه من دود آه سرنزند
كه كوهي از غم و آتشفشاني از دردم
نه پرخروش! كه من، آبشار يخزدهام
نه پرغرور! كه آتشفشان دلسردم
فريب خورده عقلم، شكست خورده عشق
من از كه شكوه كنم؟ چون به خود ستم كردم
هميشه جاي شكايت ز خلق بسيار است
ولي براي تو از خود شكايت آوردم
#فاضل_نظري❣
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۵۹:۵۷ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
يه احساسي تو چشماته،كه گويا تصويرم ماتهيه اقيانوس مرواريد،يه تيكه فرش زير پاته
نگاهم رو به دريا نيست،به جز تو هيچي زيبا نيست
چشمات آبي ياقوتي، نگو اين خود رويا نيست
"تو زيبايي،تو مينايي،تو شيدايي،تو رعنايي
هموني كه اصلا نيستش،آره تو خود رويايي"
تو آغوش تو آرامم،مثل موج دريايي رامم
جهان من چه رويايي ست،كنار تو كه مي خوابم
صدات لالايي مهتاب،دستات يه بركه پر آب
تو زيبايي ت غرق مي شم،تو را مي بوسمت در خواب
"تو زيبايي،تو مينايي، تو شيدايي، تو رعنايي
هموني كه اصلا نيستش،آرهدتو خود رويايي"
#ارسلان_شيرمحمدي❣
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۵۹:۵۷ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
سخت است«عزيزي»را بخواهي بيخبر باشد
در فكرِ خود دنبال ِ امّا و اگر باشد
با هر كه ميخواهي بگويي حرف قلبت را
در پيش ِ او تنها سلامي مختصر باشد
سخت است كه از شرم و خجالت حرف اين دل را
هر گونه ميخواهي بگويي بي ثمر باشد
سخت است خودت سنگ صبور قلب خود باشي
سهمت از اين دنيا فقط چشمان ِ تر باشد
سخت است بسوزي در فراقش مثل شمع اما
دنيا بفهمد او نفهمد بي خبر باشد
بد ساختند دنياي ما را راست ميگفتند
دنيا چرا بايد چنين نامعتبر باشد !
اي كاش ميشد حرف خود را با نگاهي گفت
اي كاش ميشد سهم من آن يك نفر باشد
#سعيد_غمخوار
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۵۹:۵۶ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)