كريمي مشاور بيمه كريمي مشاور بيمه .

كريمي مشاور بيمه

كمرم را شكسته اند

بايد كمك كني كمرم را شكسته اند
بالم نمي دهند ، پرم را شكسته اند

نه راه پيش مانده برايم نه راه پس
پلهاي امن پشت سرم را شكسته اند

هم ريشه هاي پير مرا خشك كرده اند
هم شاخه هاي تازه ترم را شكسته اند

حتي مرا نشان خودم هم نمي دهند
آيينه هاي دور و برم را شكسته اند

گلهاي قاصدك خبرم را نمي برند
پاي هميشه ي سفرم را شكسته اند

حالا تو نيستي و دهان هاي هرزه گو
با سنگ حرف مفت ، سرم را شكسته اند
#مهدي_فرجي



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۲۱ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

تنهايي شناسي


بر هم بزن قانون نحس بي اساسي را
اين قصه ي از روز اول اقتباسي را!

وقتي اساساً بيگناهي نيست در عالم
از نو بيا بنويس قانون اساسي را!

مرغ قفس زاد از قفس بيرون رَوَد؛ مُرده ست
شاعر بيا بس كن تو هم بحث سياسي را!

ما از شروع ارتباطي تازه ميترسيم
چون يادمان دادند «بيگانه هراسي » را!

هركس حواسش جمع باشد زود مي ميرد
ترويج كن در بين مردم بي حواسي را!

جاي «علوم اجتماعي» كاش بگذارند
در درسها، سرفصلِ « تنهايي شناسي» را!

#اصغر_عظيمي_مهر

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۲۱ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

گريه هاي طولاني

سكوت،بغض،ترانه...شروعِ ويراني
هجومِ خاطره ها،گريه هاي طولاني!

دوباره خيره شدن،زل زدن به تنهايي...
سقوط،دلهره،دلواپسي،پريشاني!

صداي خنده ي او،حس تلخ دلتنگي...
صداي گريه ي من،ضجه هاي پنهاني!

كجاست چشم سياهش،نگاهِ غمگينش؟!
جهان و جانِ كِه شد آن دو ابر باراني؟!

تمام دلخوشي ام بود و آه صد افسوس
تمام دلخوشي ام را كسي به آساني؛

گرفت از من و آتش به زندگي ام زد...
گرفت از من و من ماندم و پشيماني؛

كه كاش لحظه اي از او‌ نميشدم غافل
درست مثل نگهبان ، كنارِ زنداني!

و كاش معجزه وار از جهانِ لعنتي اش
به سمت من بِدَوَد در غروب پاياني!

#پريا_دريايي

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۲۰ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

آرزويم بود

آرزويم بود و با خلقي بيانش كرده‌ام
واي بر من! آرزوي ديگرانش كرده‌ام

نيمه جانم كرد، اما تير آخر را نزد
شكر مي گويم كه قدري مهربانش كرده‌ام!

دوستان اين روزها از هم گريزانند و من
دشمني دارم كه در دل ميهمانش كرده‌ام

سالياني رفت و از دردم كسي آگاه نيست
بس كه با لبخند مصنوعي نهانش كرده‌ام

امتحان عاشقان دوري ست، اما قلب من
طاقت دوري ندارد، امتحانش كرده‌ام !

#سجاد_ساماني



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۲۰ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

بگذار كه باران بشوم

.
بگذار كه باران بشوم، سخت ببارم
مثل تن بيمار تو بر تخت، ببارم

از فقر‌لبت، وعده‌ي اقرار بگيرم
يك نيمه شبي ازبدنت(زار) بگيرم

دردست ،تنت از وطنش كام نگيرد
زخم وطنش لحظه اي آرام نگيرد

بيدارشو‌ ازخواب زمستاني وسردت
نبضت‌‌شده آرام دراين وقت نبردت

من،آرش تو‌، كاوه‌ي تو،زال تو باشم
خوشحال‌شوي،بنده‌ي‌آن‌حال‌توباشم

سردست، تنت يخ‌زده بيدارشو‌از خواب
دردت به سرم! مي‌گذرد اين شب بي‌تاب

من آب شوم خشكي سال تو نبينم
من كور شوم تلخي فال تو نبينم

از سفره‌ي خالي تو و رنج عيانت
از كودك‌و‌ مرد و زن و‌احوال كيانت

بگذار كه فرياد شوم اوج بگيرم
دريا شوم و از تن تو موج بگيرم

من كوه‌كن قصه‌ي شيرين تو باشم
دردت به سرم!مرهم ديرين تو‌باشم

ايران من اي خسته‌ترين مادر تاريخ
جامانده ميان كف دستت اثر ميخ

بگذار كه باران بشوم سخت ببارم
مثل تن بيمار تو بر تخت، ببارم ...


#هيلا_صديقي

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۲۰ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

بي خبرماندن

نگران بودم و اجبار سفر پيرم كرد
شب نخوابيدن من تا به سحر پيرم كرد

نونهالم كه به باغ رفقا روييدم
ديدن دسته ي نامرد تبر پيرم كرد

خانه ي بخت من از بخت بد آن بالا بود
چمدان دست من و كوه و كمر پيرم كرد

دست در دست من و پا به رفيقم مي داد
تاول خاطره ي اين دو نفر پيرم كرد

زور من بيشتر از وزن قلم بود ولي
حرمت سابقه و منع پدر پيرم كرد

روي ديوار اطاقم بنويسيد از او-
بي خبر ماندن و احساس خطر پيرم كرد


#حسين_آهني



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۱۹ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

مطرب عشق

پيشِ رخ تو اي صنم! كعبه سجود مي‌كند     
در طلبِ تو آسمان جامه كبود مي‌كند

حسن ملائك و بشر جلوه نداد اينقدر             
عكسِ تو مي زند در او:حسن نمود مي‌كند

ناز نشسته با طرب،چهره به چهره،لب به لب        
گوشهٔ چشمِ مستِ تو گفت وشنود مي‌كند

اي تو فروغ كوكبم تيره مخواه چون شبم               
دل به هواي آتشت اين همه دود مي‌كند

در دل بينواي من عشق تو چنگ مي زند             
شوق به اوج مي رسد،صبر فرود مي‌كند

آنكه به بحر ميدهد صبرِ نشستنِ ابد              شوق سياحت و سفر همرهِ رود مي‌كند

دل به غمي فروختم پايه و مايه سوختم               
شاد، زيان خريده‌اي كاين همه سود مي‌كند

عطر دهد به سوختن، نغمه زند به ساختن          
وه كه دلِ يگانه ام كارِ دو عود مي‌كند

مطرب عشق او به هر پرده كه دست مي‌برد      
 پرده سراي سايه را پُر ز سرود مي‌كند...

#هوشنگ_ابتهاج



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۱۹ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

در طالعم پاييز است

از بخت بد، در طالعم پاييز بسيارست
در كشورِ  پيشانيم چنگيز بسيار ست

عاشق شدم اما نميدانستم اينجا هم
در هيئتِ معشوق ها خونريز بسيارست

يك لشكرِ بدخواه و يك شهرِ پر از روزن
هرجا كه مي جنگم خيانت نيز بسيارست

تنها شدم با كوه سنگين پريشاني
تنها كه باشي يك غم ناچيز  بسيارست

اينسوي من رودست وآنسو خيل دشمنها
دل را به دريا مي زنم ....... تبعيض بسيارست


رضا كرمي





برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۱۸ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

ميوه ممنوعه

مرگ آن است كه عشق تو توهّم گردد
آن‌كه مي‌خواست تو را، قسمتِ مردم گردد

يا كه با سادگي عاشق شوي و چندي بعد
دلِ تو متّهمِ سوءِ تفاهم گردد

پيش آدم خبر از ميوه‌ي ممنوعه نبود
حيفِ عشق است كه تعبير به گندم گردد
 
اشكم افتاد به خاك و به خدا ديدن داشت       
چه كسي ديده وضويي كه تيمّم گردد؟

مثل يك بركه‌ي بي‌ماه فقط مي‌خواهم
آن‌چنان غرق تو باشم كه دلم گم گردد

 باز هم حرفِ دلم را كه نگفتم..! گفتم؟
عشق بهتر كه همين‌گونه ترنّم گردد

#سيدمهدي_طباطبايي

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۱۸ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

شعرغم نباشد ازسعدي بزرگوار

 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🍀🍃
🍃🍂🍀🍃🍂
🍂🌺🍂
🍀 🍂
🌺
تو را ناديدن ما غم نباشد
كه در خيلت به از ما كم نباشد

من از دست تو در عالم نهم روي
وليكن چون تو در عالم نباشد

عجب گر در چمن برپاي خيزي
كه سرو راست پيشت خم نباشد

مبادا در جهان دلتنگ رويي
كه رويت بيند و خرم نباشد

من اول روز دانستم كه اين عهد
كه با من مي‌كني محكم نباشد

كه دانستم كه هرگز سازگاري
پري را با بني آدم نباشد

مكن يارا دلم مجروح مگذار
كه هيچم در جهان مرهم نباشد

بيا تا جان شيرين در تو ريزم
كه بخل و دوستي با هم نباشد

نخواهم بي تو يك دم زندگاني
كه طيب عيش بي همدم نباشد

نظر گويند سعدي با كه داري
كه غم با يار گفتن غم نباشد

حديث دوست با دشمن نگويم
كه هرگز مدعي محرم نباشد

شاعر:#سعدي

🍀
🌺🍂
🍂🍀🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🍀🍃🍂🌺🍃



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۱۸ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)