اشعار ناب- مجنون بسوئی لیلا بسوئی
سر بسوئی می کشد ما را در این ره پا بسوئی
عقل آخرین بسوئی عشق بی پروا بسوئی
موج سرگردانم و بازیچه ی طوفان هستی
هر دمم ساحل بسوئی می کشد دریا بسوئی
وای از این آوارگیها وای از این بیچارگیها
تا به کی آخر گذشتن او بسوئی ما بسوئی؟
هر یکم خواند به بزم خویشتن زین همنشینان
گریه ی مستان بسوئی خنده ی مینا بسوئی
در تماشاگاه هستی کاش یارب کور گردد
دیده گر پنهان بسوئی بیند و پیدا بسوئی
جمع مشتاقان گریزی از پریشانی ندارد
عاقبت مجنون بسوئی می رود لیلا بسوئی
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: