اشعار ناب
دلبرا فتنه بالای بلای تو منم
دست من گیر که افتاده به پای تو منم
ننهم دست ز دامان تو گر سر برود
به وفای تو که مشتاق جفای تو منم
من و رخت از سر کوی تو کشیدن هیهات
به تو سوگند که راضی به رضای تو منم
بر نیارم نفسی تا نشوی همنفسم
آری ای دوست توئی نائی و نای تو منم
ای به خلوتگه اسرار تو عنقای وجود
(مژده) ام در طلب قاف غنای تو منم
مصطفی قمشه ای(مژده)
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: