شعر برو ازداریوش جعفری
بیخبر از خویشتن بودم سفر کردی... برو
محو رخسارت شدم از من حذر کردی... برو
برچسب: ،
محو رخسارت شدم از من حذر کردی... برو
داشتم کاری مگر با سنگ قلبت بی وفا
که اینچنین چون باد از قلبم گذر کردی... برو
بارها گفتم بمان پیش من و بی من مرو
گوییا داری هوای دیگری در سر... برو
عهد نابستن چه بهتر تا ببندی بشکنی
حال بستی عهد خود را با کس دیگر... برو
میروی خوش باش اما با هوسبازی خود
پیکرم را کرده ای پا تا به سر آذر... برو
در نمازی با من و تسبیح گوی دیگران
گشته ای پیر طریقت مرشد کافر... برو
دست در دست من و سودای دیگر پروری؟
کن رها دستم دگر گر میروی بهتر...برو
#داریوش_جعفری
🍃🥀🍃
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: