مژگان عباسلو
تا کی بهار باشی و پاییز بشمری؟
با باد، برگ های گلاویز بشمری؟
ای سرو سربلند، تو بر شانه ات چقدر
گنجشک های از گله لبریز بشمری؟
من بال و پر شکسته ام، از من بدون تو
چیزی نمانده است که ناچیز بشمری
شاید تو نیز عشق درخت و پرنده را
یک ماجرای تلخ و غم انگیز بشمری
اما مرا به یاد تو حتماً می آورد
هر جوجه ای که آخر پاییز بشمری
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: