مهدی فرجی
تو را صبحی مه آلود از دل یک خواب آوردم
تنت را ریختم در شیشۀ مهتاب آوردم
خریدم از پری ها جفت مروارید چشمت را
و از اعماق دریاهای بی پایاب آوردم
خود من یافتم در قصه ها تخم نگاهت را
تو را من کاشتم، من سایه بودم، آب آوردم
بپرس این دست های هرزۀ آمادۀ چیدن
کجا بودند وقتی کالی ات را تاب آوردم؟
بریز از خویش زنبیل مرا از خواستن پر کن
برای شاخه هایت یک زمستان خواب آوردم
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: